ماجراهای آیهان و آیدین کوچولو
سلاااااااااااااام جیگرخوشمل مامانی دیگه به روزهای پایانی 10 ماهگیت میرسی.نازگلم دیشب منو بابایی برای ماهگردت یه جشن کوچولوی سه نفره گرفتیم.البته اینو هم بگم که پری روز بخاطر پایان 10 ماهگیت بازم رفتیم گردش.اولش که بابایی تو بیمه کار داشت رفتیم بابایی کاراشو انجام داد بعدشم رفتم خونه ی پسرخاله ی مامانی پیش آیدین کوچولو که تازه رفته تو چهارماهگیش.آیدین کوچولو خیلی نازه و برخلاف شما فرمانروای عزیزم ساکته و همش تو خوابه نازه.شما اونجا کلی بازی کردی و من هر وقت آیدین رو میگرفتم بغلم میزدی زیر گریه که منو هم بغل کن خلاصه که خوش گذشت. راستی پلکهای آیدین اونقد بلند و نازن که من اسمشو گذاشتم آیدین پلک دراز!!!
اینم ازچندتا عکسای آیدین پسملی
اینجاهم آقا آیدین به زور بیدار شده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی